عشق
خواستند از عشق آغوش و بوسه را حذف کنند
عشق از آغوش و بوسه حذف شد
اگر عشق نبود
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم
وقتی دو قلب برای یکدیگر بتپد،
هیچ فاصله ای دور نیست،
هیچ زمانی زیاد نیست
و هیچ عشق دیگری
نمی تواند آن دو را از هم دور کند.
محـــــــکم ترین برهـــــان عــــــشق، اعتـــــــــماد است..
به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز
فرو ریخت پرها نکردیم پرواز
ببخشای ای روشن عشق بر ما ببخشای
ببخشای اگر صبح را ما به مهمانی کوچه دعوت نکردیم
ببخشای اگر روی پیراهن ما نشان عبور سحر نیست
ببخشای ما را اگر از حضور فلق روی فرق صنوبر خبر نیست
نسیمی گیاه سحرگاه را در کمندی فکنده است و تا دشت بیداریش می کشاند
و ما کمتر از آن نسیمیم
در آنسوی دیوار بیمیم
ببخشای ای روشن عشق....بر ما ببخشای
بپایان رسیدیم اما ...نکردیم آغاز
فرو ریخت پرها ....نکردیم پرواز
هر آدمی توی زندگی یک نفر بخصوص را میخواهد
یک نفر که بی قید و شرط عاشقش باشد
یک نفر که با او، خود خودش باشد، بیهیچ نقابی
یک نفر که بیهراس از موهای ژولیده و صورت
رنگ پریدهات، با همان قیافه به آغوشش پناه
ببری، و سر روی
شانههایش بگذار
زن و مرد هم ندارد؛
توی زندگی مردها هم باید زنی باشد، که
صورت ِ آفتاب خورده و عرق کرده و ته ریش
نامنظمشان را به اندازه ی
صورت هفت تیغه ی ادکلن زده دوست داشته
باشد، شاید هم بیشتر
آدمها توی یک زندگی یک نفر بخصوص را
میخواهند که برایش درد دل کنند، بیآنکه
بترسند، بیآنکه هراس داشته
باشند از حرفهایشان
یک نفر که آنها را همان طور که هستند دوست
داشته باشد، همان طور غمگین، همان طور شیطان،
همان طور پر
حرف؛
همان طور ساکت، همان طور غُرغُرو و همان طور شلخته
آدمی که وقت ِ آمدنش آرام شوی و مثل چشمه
از حرفهای نگفته قُل قُل کنی و بجوشی
آدمی که ساعت ِ دیدارش بخواهی بدوی جلوی آینه که
"نکند مقبولش نباشم"
آدم ِ تو نیست
توی زندگی هر کس، یک نفر بخصوص باید باشد
یه وقتایی لازم نیست حرفی زده شه بین دو نفر...
همین که دستت رو آروم بگیره.....
یه فشار کوچیک بده.....
این یعنی من هستم تا آخرش.....
همین کافیه
خـسـتـهتـر از آنـم
کـه لـیـوانـی چـای
آرامـَم کـنـد
آغـوش ِ گـرم ِ تـو را مـیخـواهـم
جمعه 24 مرداد 1393 - 11:32:26 PM