سالها گذشته است و
من و تو
در توقفی ناگهانی میان گردش ثانیه ها
رو در روی هم قرار میگیریم
تو در چشمان من مینگری
و من
بی آنکه دلم بلرزد
به جایی مبهم در گذشته پرتاب میشوم
در یاد آوری خاطرات گم شده ام
کسی شبیه توست
با همان لبخند همیشگی...
خاطرات ...مرا تا دور دستهایی سیاه میبرند
درست همانجا که تو
جنگل سبز باورهایم را به آتش کشیدی
نام کوچکم را که بر زبان میآوری
سفر تمام میشود و من همچنان روبرویت ایستاده ام
باز با لحن همیشگی ات مرا به نام میخوانی
اما افسوس که من به خاطر نمی آورم
چشمانت غریبه گی میکنند
مگر تو روزگارانی با من آشنا بوده ای؟؟؟
یاد سالهای جوانی مرا می آزارد
روحم دیگر توان له شدن زیر گامهایت را ندارد
بزرگ شده ام
آنقدر بزرگ که قندیل بغض را فرو میدهم
نگاه اشکبارم را از چشمانت میگیرم
قلبم را در مشتهایم میفشارم
در آغوش کشیدنت را موکول میکنم به رویاهای شبانه ام
قدم بر میدارم از تو
-تو که آشنا میخواستمت-
و آرام و سنگین عبور میکنم
نگاهِ بر من جا مانده ات را به دوش میکشم
و تورا
عزیز روزهای جوانی ام
به خدا میسپارم
44619 بازدید
18 بازدید امروز
16 بازدید دیروز
195 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian